|
شناسه خبر: 7167

تجدیدنظر طلبان به دنبال رادیکال کردن فضای سیاست داخلی هستند

جولان ساختارشکنان

اصلاحات ساختاری، اسم رمز اصلاح‌طلبان رادیکال برای جذب بدنه اجتماعی اصلاحات طی ماه‌های اخیر بوده است. تاجزاده و حجاریان با به‌‌راه‌انداختن سنت نامه‌نگاری به یکدیگر، اصلاحات ساختاری مدنظر را تئوریزه کرده‌اند؛ اصلاحاتی که صرفا در کلام حامل اصلاح است اما درواقع زمینه‌سازی برای بی‌اثر ساختن نهادها و جایگاه‌های عالی حاکمیتی است. این نامه‌نگاری‌ها چه پیام‌هایی دارد و کدام وجه از جبهه اصلاحات را پررنگ می‌کند؟

مدتی می‌شود که مصطفی تاجزاده و سعید حجاریان، دو فعال رادیکال اصلاح‌طلب، «اصلاحات ساختاری» را موضوع نامه‌نگاری‌ها و تبادل نظرات خود قرار داده‌اند. در سیر تبادل این نامه‌ها تاجزاده با حمله به اصول و نهادهای مقوم قانون اساسی، خواستار «تغییرات حقوقی» اساسی شد اما حجاریان در مقاله‌ای تحت‌عنوان «سیاست‌ورزی در دایره ممکنات» با اتخاذ رویکردی نسبتا محافظه‌کارانه، قدرت حقیقی را بر قدرت حقوقی(قانون‌اساسی‌گرایی) ترجیح داد و تصریح کرد: «مجاز نیستیم قانون‌اساسی‌گرایی را به سیاست‌ورزی تحمیل کنیم». حجاریان در همان مقاله، ابتدا تثبیت و سپس مرمت و درنهایت بازگشت به نقطه تاسیس قانون اساسی(مصوب سال‌58) را پیشنهاد کرد.
بعدها تاجزاده در پاسخ به مقاله حجاریان، بار دیگر بر تغییرات حقوقی اساسی در نظام با فشار و بسیج مردم تاکید کرد. تاجزاده دراین‌باره با نقب غیرمستقیم به ایده معروف حجاریان یعنی «فشار از پایین، چانه‌زنی در بالا» تصریح کرد: «در این نظام هنگامی‌که افکارعمومی ‌درباره ضرورت انجام امری (مثلا ‌اصلاح قانون اساسی) بسیج ‌شده و به روش‌های گوناگون خود ‌را بروز می‌دهد، حاکمیت ‌به‌دشواری می‌تواند بی‌تفاوت مانده ‌یا هر اصلی از قانون اساسی را که مایل ‌است تغییر ‌دهد».چندی پیش، تاجزاده دوباره دست‌به‌قلم شد و در نامه به حجاریان با تکرار اتهامات همیشگی و بی‌پایه علیه رهبری و سایر نهادهای عالی، تقابل در برابر رهبری نظام و سیاست‌ورزی فعالانه همراه با تاکید بر اصلاح قانون اساسی را پیشنهاد کرد. تاجزاده دراین‌باره نوشت: «باید به رهبر در ایران صریحا گفت که تسلیم نمی‌شویم». تاجزاده درعین‌حال معترف شد که میان اصلاح‌طلبان و مردم فاصله افتاده است. او تصدیق کرد: «کوتاهی اصلاح‌طلبان در دفاع از منافع ملی، بین آن‌ها و مردم فاصله انداخته است».
 
رادیکالیزاسیون برای چه؟
 آنچه مبرهن می‌نماید، مهجوریت سیاسی اصلاح‌طلبان پس از انتخابات‌1400 است. پس از شکست کاندیدای اصلاح‌طلبان(عبدالناصر همتی) در انتخابات اخیر و دورماندن اردوگاه اصلاحات از قدرت اجرایی کشور، چپ‌ها روند اغمای سیاسی را آغاز کردند و همین امر، فرصت مغتنمی در اختیار نیروهای رادیکال اصلاح‌طلب قرار داد تا با مذمت رویکردهای محافظه‌کارانه احزابی نظیر کارگزاران سازندگی و اعتمادملی، جذب و جلب دوباره بدنه اجتماعی اصلاحات را وجه همت خویش قرار دهند. به بیان بهتر، روند طبیعی حاکم بر جبهه اصلاحات(دور ماندن از قدرت و بی‌اعتباری نزد مردم) باعث شده تا نیروهای رادیکال، میدانداری و عرصه را بر محافظه‌کارها تنگ کنند. یکی از نشانه‌های تنگی شرایط بر اصلاح‌طلبان محافظه‌کار، کنارگذاشته شدن غلامحسین کرباسچی از دبیرکلی حزب کارگزاران سازندگی بود؛ چهره‌ای که اصلی‌ترین و محوری‌ترین حامی همتی در انتخابات و اساسا طرفدار ایده مشارکت(در برابر تحریم انتخابات) به‌حساب می‌آمد. در این وضعیت بدیهی است که افرادی نظیر تاجزاده و حجاریان سطح کنشگری خود را ارتقا دهند و به‌عنوان «اصلاح‌طلب پیشرو» و با هدف آشتی دادن جامعه با اصلاحات، بلندگوی ایده‌های اصلاح‌طلبانه تند(ازجمله در باب اصلاح قانون اساسی) شوند. اما علاوه بر شکست در انتخابات ریاست‌جمهوری، عامل مهم دیگری که موجب شده تا رادیکال‌ها وجه و وجهه پررنگ‌تری در جبهه اصلاحات یابند، برخی زمزمه‌ها درباره کناره‌گیری محمد خاتمی، رییس دولت اصلاحات از فاز عملیاتی سیاست است؛ موضوعی که چندی پیش رضا خاتمی اینگونه در کلاب‌هاوس بیانش کرد: «آقای خاتمی به مقامات کشور و دوستان‌شان گفتند که دیگر وارد صحنه عملیاتی سیاست نخواهند شد».
 واقعیت آن است که سویه محافظه‌کارانه کنشگری محمد خاتمی در تمام سال‌هایی که زعامت جبهه اصلاحات را به عهده داشته، همواره بر رادیکالیسم تفوق داشته (جز مقطع پس از انتخابات88) و از این منظر، خاتمی در برهه‌هایی آماج حملات نیروهای رادیکال
 بوده است. اوج این هجمه زمانی بود که خاتمی در اسفندماه سال1390 و در جریان انتخابات مجلس نهم(اولین انتخابات پس از وقایع انتخابات دهم ریاست‌جمهوری) برخلاف رویه تحریمی غالب بر جبهه اصلاحات، دور از چشم رسانه‌ها منطقه «دماوند» را برای مشارکتش انتخاب کرد. در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری92 و درحالی‌که بدنه جریان اصلاحات برای مشارکت تردید داشت، خاتمی در ائتلاف با مرحوم هاشمی رفسنجانی زمینه حمایت نیروهای متبوع خود از حسن روحانی را فراهم کرد. اکنون و با غیرموثرشدن خاتمی در معادلات سیاسی اصلاح‌طلبان، رادیکال‌ها فرصت را برای بروز و ظهور بیشتر فراهم دیده‌اند.
 
عملکرد روحانی و قدرت یافتن رادیکال‌ها
 عامل مهم دیگری که فرصت را برای جولان ایده‌های رادیکال امثال تاجزاده و حجاریان فراهم آورده، عملکرد هشت‌ساله دولت‌های یازدهم و دوازدهم به ریاست حسن روحانی است. حسن روحانی و تیم او با کارنامه ضعیفی که از خود در تمشیت معیشت مردم 
به‌جای گذاشتند، بیش از همه، طبقه اجتماعی اصلاحات را به لحاظ سیاسی سرخورده و مأیوس کردند. نشانه بارز این سرخوردگی فراگیر، انتخابات 1400 بود که باوجود حملات بی‌سابقه نامزد اجماعی اصلاح‌طلبان یعنی همتی علیه نامزدهای دیگر و حتی علیه کل نهاد انتخابات(آنجا که گفت نباید بگذاریم 28 خرداد به 28 مرداد تبدیل شود)، بدنه رأی اصلاحات برای حضور پای صندوق‌ها تشجیع و تحریک نشد و همتی درنهایت به سومی، بسنده کرد؛ بنابراین فائق شدن رادیکال‌ها بر جبهه اصلاحات، چنانچه که گفته شد ابتدابه‌ساکن، محصول قهر مردم با اصلاح‌طلبان است و این قهر نیز به‌نوبه خود، متاثر از عملکرد هشت ساله دولت‌های روحانی است.تا اینجا تصریح کردیم که دلیل جولان امثال تاجزاده و حجاریان، تلاش برای بازگرداندن بدنه اجتماعی ریزش‌کرده اصلاحات به چرخه سیاست‌ورزی و مشارکت سیاسی ایشان به نفع اصلاح‌طلبان هستند. دراین‌بین، یکی از دلایل سیاست‌گریزی مخاطبان اجتماعی اصلاحات را عملکرد دولت‌های روحانی برشمردیم. اما آنچه هنوز جای خالی‌اش در معادله سیاسی اصلاح‌طلبان و به‌ویژه رادیکال‌ها خالی می‌نماید، معلوم نساختن نسبت ایشان با رنج حاصل از عملکرد روحانی و نزدیکان اوست. اصلاح‌طلبان هنوز بابت ثمرات هولناک مدیریت دولت‌های تحت امرشان(یازدهم و دوازدهم)، از مردم و از بدنه رأی‌شان عذرخواهی رسمی و فراگیر نکرده‌اند و به نظر می‌رسد تا مادامی‌که چنین است، تلاش رادیکال‌های اصلاح‌طلب برای نزدیک ساختن مردم به ایده‌های اصلاح‌طلبانه، مذبوحانه شود.

 

ارسال نظر