|
شناسه خبر: 9886

ترکیبی از صعودهای غیرحرفه‌ای و امکانات امدادی قدیمی، چند ماهی است که در دماوند جان می‌گیرد

دماوند؛ جان‌فزای جان‌گیر

اگر از هر ایرانی بپرسند در جغرافیای طبیعی و میراث تاریخی و فرهنگی ایران، پنج نقطه را انتخاب کند که معرفی‌کننده کشورمان باشد، بعید است در انتخاب بیش تر آدم‌ها اثری از دماوند زیبا وجود نداشته باشد.

قله‌ای که از شاعران تا فیلم‌سازان و از رمان‌نویسان تا نقاشان و از سیاست‌مداران تا صاحبان رسانه‌ها، هر وقت به آن رسیده‌اند، با احترام و شوق در برابرش سر خم کرده‌اند و هر وقت خواسته‌ایم کسی را اسوه نیکی‌ها کنیم، او را به‌شکلی به دماوند تشبیه کرده‌ایم. دیو سپید پای دربندی که ملک‌الشعرای بهار گفته، یکی،‌دو سالی است که درگیر حاشیه‌های عجیبی شده است؛ حاشیه‌هایی که اتفاقا نه طبیعی و نه حتی محیط زیستی که به عاشقان آن مربوط است. عاشقانی که میل به فتح و گشت‌وگذار در آن را به خطری بالقوه برای خود و دیگران تبدیل کرده و نام دماوند را به‌جای زندگی با مرگ همراه کرده‌اند. در این مطلب قرار است با مرور سیر اتفاقاتی که کار را به این جا رسانده است، کمی درباره دماوندنرفتن حرف بزنیم!

کوه تفریحی یا تفریح کوهی؟
صعود به یک قله به‌ویژه اگر مرتفع‌ترین و معروف‌ترین قله کشور باشد، اتفاقی شیرین است. اتفاقی شیرین که این سال‌ها با میل دسته‌جمعی و فراگیر مردم به کمپ‌زدن و زندگی چندروزه در دل طبیعت و همچنین علاقه به ورزش دسته‌جمعی و درعین‌حال انفرادی کوه‌نوردی، به موجی بزرگ تبدیل شده است. موج شیرین و زیبایی که بی‌تعارف این روزها برای عده‌ای به موج دردسر بدل شده است. چرا؟ بگذارید از یک عروسی شروع کنیم. عروسی‌گرفتن در دامنه دماوند، هم خوش‌عکس است و هم به‌یادماندنی، اما یک مربی امدادونجات کوهستان دراین‌باره نظر دیگری دارد. او از آدم‌های آموزش‌ندیده‌ای که در پد فرود بالگرد اورژانس چادر می‌زنند یا در نقاطی که خطر ریزش وجود دارد، شاکی است. از کسانی که تفریح در بستر امن و دامنه کوه را با بالارفتن بیش از ارتفاع طبیعی و ورود به حیطه ورزش حرفه‌ای اشتباه می‌گیرند. وقتی هم آدمی حرفه‌ای به آنان تذکر می‌دهد، با عبارت به خودمان مربوط است روبه‌رو می‌شود. همان‌طور که بالارفتن از کوه برای آدم‌های آموزش‌ندیده و بدون امکانات حرفه‌ای به اقدامی مربوط به خود و شخصی تبدیل می‌شود، در سوی دیگر ماجراهای غم‌انگیزی شروع به خودنمایی می‌کند. 
 وقتی بدن‌های تربیت‌نشده و نفس‌های تنگ از ارتفاعی بالاتر می‌رسند، تازه ربطشان با بالگرد و پد فرود آن روشن می‌شود. ماجرایی که در بخش بعد قرار است بخوانید، ترکیب خنده‌داری از یک امر مهیب است. ماجرا را از دید یک امدادگر ببینیم که در استوری اینستاگرامی‌اش نوشته بود همین الان با هلال‌احمر تماس داشتیم که دو نفر به‌دلیل «خسته‌شدن» و «ناتوانی در پایین‌آمدن از کوه» درخواست بالگرد کرده‌اند. قطعا وظیفه هلال‌احمر کمک به مردم است و اگر ورزشکاری به‌دلیل مصدومیت یا هر مشکلی توان ادامه مسیر را نداشته باشد، باید به او کمک کرد، اما یک ورزشکار، نه یک آدم عادی مثل نگارنده که در مسیر پلکان خانه‌اش به نفس‌نفس می‌افتد و حالا قصد فتح دماوند کرده است. این امدادگر، این نوع تماس‌ها را در ماه‌های گذشته تکراری و پرشمار توصیف کرده است؛ نشان به آن نشان که آدم‌ها تفریحشان را از دامنه به ارتفاعات و قله‌ها آورده‌اند. مثل اینکه به‌جای شنا در قسمت کم‌عمق دریا در روخانه خروشان به آب بزنیم!

تلخی ماجرا!
شاید دو قسمت پیش کمی به طنز و شوخی گذشت؛ اما اگر بخواهیم به قسمت  هولناک ماجرا وارد شویم، بد نیست به توئیت آزاده مختاری، خبرنگار، رجوع کنیم که آمار مرگ‌ها در دماوند را از مرگ‌های هیمالیا بیش تر برشمرده است. البته این مرگ‌ها همه و همه تقصیر مردم کم‌اطلاعی نیست که به دل کوه می‌زنند و مقصران مهم دیگری هم دارد. کبادی، مدیر پایگاه امداد هلال‌احمر، در گفت‌وگو با ایرنا گفته است: «فدراسیون ‎کوه‌نوردی بر اساس قانون مدیریت بحران، همکار هلال‌احمر در عملیات امداد است، اما همکاری ضعیفی دارد و همه فشار فنی و مالی بر دوش هلال‌احمر است.»
ترکیب کم‌اطلاعی مردم و صعود با ناآمادگی و کمبود امکانات امدادی باعث شده است هر چندوقت یک‌بار خبرهای تلخی از گیرافتادن و مرگ هموطنانمان در حوالی قله دماوند بشنویم. اتفاقی که دلیل دوم آن یعنی تکمیل امکانات برعهده ما نیست؛ اما دقت و توجه در حضور با آمادگی بدنی و لحاظ‌کردن نکات ایمنی و صعود با یک آدم یا گروه کاربلد، در حوزه مسوولیت‌های شخصی ماست. مسوولیت‌هایی که بین بی‌مسوولیتی بعضی مسوولان نباید فراموش کنیم.

 

ارسال نظر