«صبحنو» در گزارش و گفتوگوی خود به شرایط اصلاحات بعد از نوشته موسوی پرداخته است
عملگراها ؛ آچمز- افراطیون؛ میداندار
نوشته عجیب و بیپایه میرحسین موسوی از عوامل اصلی فتنه در سال88، بهت و حیرت ناظران سیاسی را در پی داشته است.
مفاد بیانیه موسوی که در ادامه بیانیههای قبلی او قابل تحلیل است، بهوضوح دچار تاخر تاریخی است. موسوی و تیم مشاوران او با باقی ماندن در تحولات بیش از یک دهه گذشته ایران و منطقه، بهدنبال رادیکالیزه کردن فضای سیاسی کشور هستند تا از این راه بیراهه، اعتبار ازدسترفته خود را بازجویند؛ امری که میتواند کار را بر عقلای اصلاحطلب سخت و صعب کند. بیانیه موسوی چه ابعاد ضمنی دارد و پیامدهای آن چیست.
میرحسین موسوی که روزگاری یکی از نمادهای جریان چپ اسلامی به شمار میآمد و مبارزه با استکبار و حمایت از استضعاف، جزء آمال نظری و عملی او و یارانش محسوب میشد، در آخرین بیانیه خود، بهصورت جبهه مقاومت چنگ انداخت و بهطرزی عجیب در طرف آمریکا و اذناب منطقهای واشنگتن ایستاد. اما بهانه آخرین حمله آماتوری موسوی به ساحت مقاومت، موضوعی بود که او سالها پیش در بهمنماه سال1389 بهخاطر حمایت از آن، به حیات سیاسی خود پایان داد؛ جریان بیداری اسلامی یا آنطور که وامداران ادبیات غربی، بهار عربی مینامندش.
میرحسین موسوی و تیم مشاوران او بهدلیل سالها دورماندن از عرصه کنشگری، دچار نوعی تاخر تاریخی مزمن هستند؛ بدین معنا که ایشان از درک آخرین تحولات کشور و جهان پیرامون غافل ماندهاند و قوه تحلیلی آنها در روندهای گذشته، قفل شده است. نشانه این تاخر را میتوان آشکارا در آخرین بیانیه موسوی مشاهده کرد. موسوی در آخرین بیانیه خود بار دیگر دست روی موضوع تحولات منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا در اواخر دهه80 شمسی گذاشت و با تکرار کلیدواژه وارداتی «بهار عربی» و استعمال از آن بهجای اصطلاح بومی «بیداری اسلامی»، کوشید سیاستهای منطقهای نظام در مقابله با گروهکهای دستساز غرب یعنی داعش و جبههالنصره و... را مورد مناقشه قرار بدهد.
فهم ضد ملی از تحولات منطقه
تخطئه سیاستهای منطقهای نظام در مواجهه با داعش البته امر تازهای نیست و سایر نیروهای اصلاحطلب نیز بهدفعات تا به امروز، ورود ایران به عرصه عراق و سوریه(برای مقابله با تروریسم) را محکوم کردهاند. چنانچه امروز نیز شاهدیم اصلاحطلبان هیچگونه واکنش منفی به بیانیه موسوی نداشتهاند و همین امر، نشانهای آشکار از همسویی قاطبه جبهه اصلاحات با نظرات موسوی درباره داعش است. اصلاحطلبان همواره نماینده این گزاره معیوب بودهاند که حضور ابتدا مستشاری و سپس لجستیکی و عملیاتی ایران در سوریه، از اساس بیمورد بود و ظهور گروههای رادیکال ازجمله داعش زاییده حمایت تهران از حاکمیت سیاسی در دمشق است.
این روایتهای یکسویه و ناقص، درحالی است که حضور ایران در عرصه سوریه و عراق به دعوت دولتهای مستقر در این کشورها صورت گرفت و محدود به مبارزه با تروریسم داعشی بود. از سوی دیگر، حضور ایران در سوریه و عراق موجب شد تا خطر تروریسم از مرزهای کشورمان دور بماند و داعش بهجای قلب تهران، در ماورای سرحدات ایران به دام بیفتد. از سوی دیگر، اصلاحطلبان ازجمله موسوی با خلط تحولات عراق و بهویژه سوریه با آنچه در کشورهایی نظیر تونس، مصر و لیبی رخ داد (که تلفیقی از ضداستبداد و ضداستعمار بود)، نتوانستند طراحی دشمنان کشور برای هل دادن ایران به ورطه آشوب منطقهای به اسم «آزادیخواهی» را بفهمند.
مطابق همین تحلیلهای پریشان، اصلاحطلبان داعش را بهشکلی ناجوانمردانه محصول مداخله ایران در سوریه و عراق(بهویژه سوریه) تفسیر میکنند و تولید و بازتولید رادیکالیسم در منطقه را تالی فاسد حمایت کشورمان از بشار اسد میدانند. این درحالی است که حمایت تهران از اسد، اقدامی کاملا عملگرایانه برای تامین منافع ملی کشورمان بود و بیشک سقوط اسد میتوانست نضج و رشد داعش در سوریه و پس از آن در عراق و سپس در ایران را پی آورد.
موسوی همچنین در بخش دیگری از بیانیه خود، با متهم کردن تبدیل نهاد ولایتفقیه به نهاد سلطنت، ادعاهای بیاساسی را درباره آینده این نهاد مطرح کرد. ادعای طرحشده ازسوی موسوی، اولینبار ازسوی یکی از سایتهای وابسته به مهدی هاشمی فرزند مرحوم هاشمی در سال88 مطرح شد. این درحالی بود که فرد مورداتهام در سایت نزدیک به مهدی هاشمی، در سال88 حدود 40سال داشت و اساسا شرایط لازم برای رهبری سیاسی کشور را نداشت؛ بنابراین میتوان طرح ادعاهایی حول نهاد ولایت فقیه را ساخته و پرداخته ذهن پارانویایی طیفی از اصلاحطلبان دانست که هدف آن، چیزی جز به بحران کشیدن کشور نیست.
داعش، مولود حاکمیت سیاسی در آمریکا
موسوی و اصلاحطلبان درحالی نظام جمهوری اسلامی ایران را باعث و بانی تشکیل داعش معرفی میکنند که خود آمریکاییها و اسناد منتشره آنها، نظری جز این دارند. در همین باره دونالد ترامپ مردادماه سال 1395(اوت 2016) در یکی از اظهاراتش در کارزار انتخاباتی ریاستجمهوری آمریکا، داعش را صراحتا مولود دولت دموکرات اوباما معرفی کرد. ترامپ با بیان اینکه «دولت ما داعش را رها کرده است و باراک اوباما و هیلاری کلینتون مشترکا بنیانگذار داعش هستند» تصریح کرد: «آنطوریکه در تیمهای ورزشی یک جایزه برای موثرترین بازیکن داریم، اگر داعش بخواهد جایزه موثرترین بازیکن بدهد باید این جایزه را به هیلاری کلینتون بدهد که تنها رقیبش برای این عنوان باراک اوباماست». مدتی بعد در همان سال، جولیان آسانژ(بنیانگذار وبگاه ویکی لیکس) در بیانیهای که ضمن انتشار اسناد موسوم به «اسناد کارتر 3» صادر کرد، توضیح داد که ریشه گروه تروریستی داعش به سال1979 بازمیگردد. به گفته آسانژ، تصمیم سیا و عربستان برای مسلح کردن مجاهدین در افغانستان برای جنگ با اشغالگری شوروی، با توجه به عزیمت اسامهبنلادن به پاکستان و سپس افغانستان، به ایجاد القاعده منجر شد.
سلطه رادیکالها بر جبهه اصلاحات
جریان اصلاحات چند سالی میشود که چهره تند و آتشینش بر وجه و وجهه عملگرا و عقلانیاش تفوق یافته و زور نیروهای رادیکال آن بر نیروهای معقولش، چربیده است. تحریم انتخابات مجلس یازدهم و ریاستجمهوری سیزدهم موجب شد تا نیروهای اصلاحطلب تندرو میدانداری کنند و عملگرایان به توافق و تعامل با قدرت متهم شوند. بیانیه موسوی و سکوت سنگین اصلاحطلبان در قبال این بیانیه، بهشکلی حاد اصلاحات را بهسمت رادیکالیسم میبرد و کار را برای رهبران این جریان سخت خواهد کرد. هرچند، نشر و بسط نظریات رادیکالی در نوع خود میتواند اصلاحطلبان را بهسمت احیای موقعیت اپوزیسیونی این جریان بکشاند و از این مسیر، نیروی اجتماعی خاص اصلاحات بار دیگر به عرصه کنشگری سوق یابد.
ارسال نظر