آیا این میزان از توجه به «هوشنگ ابتهاج» نشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاندهنده علاقه ما به شاعران معاصرمان است؟
سایــــــــــــــــــــــــــه واقعی و سایـــــــــــــــــــــه مجازی
امیرهوشنگ ابتهاج با تخلص ه.ا.سایه با مرگش تمام نمیشود. شعر شاعرانی مانند سایه تا زمانی که آخرین گویشور به زبان فارسی زنده باشد، از فراز و فرود زمانه عبور خواهد کرد و احتمالا زنده خواهد ماند. شاید در روزگار بعد از ما اهمیت ابتهاج بهاندازه امروز نباشد و از مقامی که این روزهای پس از درگذشتش به او اعطا شده است، پایین آمده باشد.
اهمیت سایه را میتوان در حضور تأثیرگذارش در شکلگیری نسل تازه موسیقی سنتی ایران و نقش پررنگش در پاگرفتن قطعات مشهوری مانند «سپیده» (ایران! ای سرای امید) و «سرگشته» (تو، ای پری! کجایی؟) دید.
اهمیت او را میتوان در توجه دوباره به غزل فارسی در دوران معاصر دانست؛ جایی که دکتر شفیعیکدکنی درباره او مینویسد: «شعر سایه استمرار بخشی از جمالشناسی شعر حافظ است. آنهایی که بوطیقای حافظ را بهنیکی میشناسند، از شعر سایه سرمست میشوند. از لحظهای که خواجه شیراز دست به آفرینش چنین اسلوبی زده و مایه حیرت جهانیان شده است، تا به امروز شاعران بزرگی کوشیده اند در فضای هنر او پرواز کنند و گاه در این راه دستاوردهای دلپذیری هم داشتهاند، اما با اطمینان میتوانم بگویم که از روزگار خواجه تا به امروز، هیچ شاعری نتوانسته است بهاندازه سایه در این راه موفق باشد.»
اهمیت سایه در کاری است که او در «حافظ به سعی سایه» کرده است و مقدمه جانانهای که او بر غزلهای شاعر مورد قبول عام و خاص ایرانیان و فارسیزبانان نوشته است.
نکته مهم دیگری که میتوان در شکلگرفتن شاعری با نام سایه به آن توجه کرد، حضور او در چهارراهیهای مهم و آدمهایی است که همزمان با او در این چهارراهیها حضور داشتهاند؛ از نیما یوشیج، مرتضی کیوان، احمد شاملو، سیاوش کسرایی، محمدجعفر محجوب، مهدی اخوانثالث، شهریار تا دیگر نامهای بزرگ ادبیات معاصر ایران. روایت است که مرحوم ابتهاج با پایمردی شهریار در سال1363 از زندان آزاد شده است.
نکته دیگری که شاید ربطی به ادبیات نداشته باشد و یک ویژگی شخصی و ذاتی سایه باشد، شخصیتی است که در این سالها از او ساخته شده است. شخصیتی مناسب اهل ادبیات از قصه شاعرشدن و پیشگویی که زمان مرگ او را پیشبینی کرده بود تا کتاب خواندنی گفتوگو با سایه یعنی «پیر پرنیاناندیش» که بهزحمت میلاد عظیمی و عاطفه طیه منتشر شد. همین باعث شد حضور پررنگ سایه که سالها با سکوت همراه بوده است، در این کتاب ثبت و ضبط شود. واکنشهایی هم که بعد از چاپ در رسانههای مختلف به کتاب نشان داده شد، اهمیت این کتاب را برای اهالی ادبیات و رسانه بیشتر کرد. کتابی که بیش از نیمقرن زندگی و شاعری سایه را ثبت کرده است و میتوان نام بسیاری از اهالی ادبیات را در این کتاب یافت.
سایه با آن هیبت و شمایل، سایه با آن نوع شعرخوانی، سایه با آن نوع خاطرهگویی و سایه با این حضور مستمر در عرصه ادبیات، سایه با شعرهایش که خوانندگان بسیاری از شجریان، علیرضا قربانی و امید نعمتی و حتی گروههای موسیقی مختلفی که در این سالها فعالیت دارند و خواندند، تبدیل شد به شخصیتی که همه دوستش دارند و در درگذشتش سوگوار شدند.
اما شناخت بسیاری از این سوگواران مجازی فقط به بریدههایی از گفتوگوهای مکتوب و تصویری او، شعرخوانی با صدای خودش یا خوانندههای مختلف و تکبیتها یا پارههایی از نیماییهایش ختم میشود. سایه جنس رُند فضایمجازی شده بود. اگر همین الان هشتگ هوشنگ ابتهاج را جستوجو کنید، بیش از یکمیلیونو200هزار بار استفاده شده است و هشتگ حافظ 2میلیون بار تکرار شده است. یک ویدئوی سیاه و سفید، یک موسیقی متن سوزناک و یک بیت زیرنویسشده خوراکی است که صفحات مختلف مجازی به مخاطبانشان میدهند و مخاطب برای همان تصویر سوگوار میشود. این سوگواری عمومی برای شاعری مثل سایه چندان ربطی به تلاش او در عرصه ادبیات و رنج شاعریاش ندارد؛ سوگواران مجازی برای شخصیت سایه سوگوارند، وگرنه شاعر نمیمیرد و در شعرهایش ادامه پیدا میکند. هزاران نفر از این سوگواران مجازی شاید شعرهای سایه را بارها از دهان خوانندههای مختلف شنیده باشند، بیآنکه بدانند شاعرش همین جناب سایه است که یکی از اینفلوئنسرهای اینستاگرامی درگذشتش را به آیدای شاملو تسلیت گفته و نوشته بود: آیدا بیسایه شد!
دنبال سایه واقعی باید در کتاب «پیر پرنیاناندیش»، در مجموعه شعرهایش مانند «سراب»، «سیاهمشق»، «یادگار خون سرو»، «تاسیان مهر»، «بانگ نی» و در قطعات مشهوری گشت که او ساخته است تا فهمید سایه واقعی نمرده است و آثارش زنده و حاضر نفس میکشند.
ارسال نظر