«صبحنو» جای خالی قانون را در سریالهای VOD بررسی میکند
قانونگریزی محتوایی سریالهای نمایش خانگی
پسری نوجوان (جاوید) و بیهویت عاشق دختری به نام اَبرا شده، در قهقرای شهر زندگی میکند، مادرش مرده و تنها یک خواهر دارد، شناسنامه ندارد، شغلش دلهدزدی است و آرزویش رسیدن به اَبراست؛ اَبرایی که حالا به خارج از ایران رفته است.
در این گیرودار سروکله مردی خوشپوش، خوشتیپ و پولدار به نام بهمن پیدا میشود. بهمن در نوجوانی به ورزش کشتی علاقه داشته اما شرایط سخت زندگی او را از این آرزو دور کرده است. او حالا میخواهد به نسل جدید ادای دین کند و آرزویش را از طریق آنها برآورده کند. به همین دلیل یک باشگاه کشتی نوجوانان راه انداخته است. بهمن طی فرازونشیبی جاوید را برای حضور در باشگاه انتخاب میکند و بهراحتی او را به خانه و زندگی اشرافی خودش راه میدهد. در این زندگی اشرافی طلا، همسر بهمن و برادرش نیز نقش مهمی دارند. جاوید و بعدتر خواهرش (آتی) با این خانواده ثروتمند اخت میشوند. بهمن از جاوید میخواهد که فقط به کشتی فکر کند تا به تیمملی راه یابد، جاوید میخواهد به تیمملی راه بیاید تا از طریق مسابقات جهانی اَبرا را ببیند و بهمن برای آسایش جاوید و خواهرش آپارتمانی در اختیارشان گذاشته است. طلا و آتی با هم موسیقی کار میکنند و زندگی از این خوشتر نمیشود. جاوید گنج قارون را یافته است.
روی دیگر زندگی
خوشی زندگی اما تنها یک روی آن است، روی سختش با اتفاقهایی فرامیرسد که برای جاوید بهواسطه حضور در زندگی بهمن میافتد. پشت دلایل جذابی که بهمن برای خدمت به نوجوانان یافته است واقعیتهایی وجود دارد که میتواند برای مخاطب این اتفاقات را باورپذیر کند. بهمن به گفته خودش، سه سال است که خلافکاری را ترک کرده و تمام آنچه دارد محصول این خلافکاری است. کمی جلوتر زن سابق بهمن دردسرهای زیادی برای جاوید و خواهرش به وجود میآورد و به دست طلا کشته میشود. خلاف سایهاش را روی زندگی جاوید میاندازد. او شاهد یک قتل و خلافهای ریز و درشت دیگری میشود که نمیتواند برای پلیس اعتراف کند، زیرا نمکگیر بهمن شده و آیندهاش در گرو این همکاری است. او میخواهد و باید به تیمملی راه یابد.
خبری از قانون نیست
«یاغی» این روزها سریالی محبوب نهتنها برای مخاطبان داخل ایران که برای ایرانیان خارج از کشور هم هست و بهشدت ازطرف مردم دنبال میشود. یاغی تاثیرش را به روی نوجوانان نیز گذاشته؛ خبرها حاکی از این است که باشگاههای کشتی نیز بیشتر از قبل شلوغ شده و کشتی به ورزشی پرطرفدار میان نوجوانان تبدیل شده است، آن هم بهواسطه یک سریال. یاغی سریالی خوشساخت است و البته انتخاب بازیگران جذاب نیز در پرطرفدار بودن آن تاثیرگذار است. یاغی با اغماض قصهاش را نیز خوب پیش برده و موفق شده مخاطب را تا امروز که 14قسمت آن پخش شده است با خود همراه کند. اما چطور این اتفاق افتاده است؟ با حذف قانون از قصه.
برای نوشتن یک فیلمنامه خوب و نشان دادن یک شخصیت اول قوی لازم است که نیروی مخالف نیز به همان میزان قوی ظاهر شود. در یاغی اما قصه جلو میرود بیآنکه نیروی مخالف قویای وجود داشته باشد. وقتی قصهای درگیر خلاف میشود، درگیر دزدی، قتل و موادمخدر بیشک یک پای قضیه پلیس خواهد بود. در این حالت نیروی مخالف شخصیت اصلی میتواند قانون باشد، قانونی در کمین خلافکاریهای یک گروه، قانونی برای جلوگیری از خلافکاریهای بیشتر، قانونی برای قوی نشان دادن قصه و شخصیتهای اصلی. در سریال یاغی اما قانون و در نماد ظاهری آن پلیس، نقش بسیار کمرنگی بازی میکند و عملا حذف شده است.
اِسیقلک و تیماش کوچه را قرق کرده، برق را قطع کردهاند و خیلی راحت به خانههای بالای شهر که از منظر امنیتی بسیار سفت و سخت هستند وارد میشوند، قانون در این پروسه مهم تنها در حد یک ماشین گشت پلیس ظاهر میشود که بهراحتی اسیقلک را بهعنوان یک مامور برق قبول میکند و رد میشود. برادر بهمن کنار خیابان راه میرود و سعی میکند در تمام ماشینهای206 را باز کند. قانون در حد باز هم یک ماشین گشت ظاهر میشود و از کنار ماشین بهمن رد میشود، برادرش در نقش میزبانی که دارد مهمانانش را بدرقه میکند ظاهر میشود و هیچ اتفاقی نمیافتد. جاوید از دست اراذل محل فرار کرده و در دسترس نیست، آتی بهدنبال او به مرکز ترک اعتیاد که صاحبش جاوید را فراری داده میرود، کسی گردن نمیگیرد، قانون در حد یک مامور پلیس به همراه آتی ظاهر میشود که به مرکز رفته و باز هم به نتیجهای نمیرسد.
خلاف، دزدی، اسیدپاشی، قتل، قاچاق، ورود به خانه مردم، اسلحهکشی، آدمربایی و تمام وجوه خلافکاری در این سریال وجود دارد اما در تهرانی که محمد کارت ساخته، خبری از قانون نیست و پلیس هیچوقت به چیزی شک نمیکند.
شانه به شانه با قانون
حال برای اینکه منظورمان را از این مهم روشن کنیم سریال «بریکینگ بد» را از منظر وجوه قانون در آن بررسی میکنیم.
«برکینگ بد» سریالی است که 99درصد نظرات و نقدهایی که به آن شده مثبت است و به همین دلیل رکورد گینس را ثبت کرده است. اما چرا این سریال تا این حد مورد توجه جهان قرار گرفته و موفق ظاهر شده است؟ بیشک یکی از دلایل آن که به قصهپردازی درست سریال منجر شده، توجه به وجوه قانون است.
بریکینگ بد از منظر داستان کمی به یاغی نزدیک است، به این معنی که دنیای بریکینگ بد نیز چون یاغی با خلاف و خلافکاری عجین شده است.
بریکینگ بد داستان یک معلم ساده شیمی (والتر وایت) در دبیرستان است که در یک کارواش هم کار میکند. او مجبور است برای تامین هزینههای زندگی گاهی ماشین شاگردهایش را هم بشوید و مورد تحقیر آنها قرار میگیرد. این روال زندگی این مرد میانسال است تا اینکه دکتر به او خبر میدهد عمرش به دلیل سرطان ریه طولانی نخواهد بود و چند ماه دیگر میمیرد. حالا او باید به فکر زن و بچههایش باشد. این معلم شیمی تصمیم میگیرد به کمک یکی از شاگردهایش ماده مخدر شیشه (متامفتامین) تولید کند. از علمی که سالها فقط آن را تدریس میکرده استفاده میکند و بهترین شیشهای را که تا آن روز در آمریکا وجود دارد میپزد. در ابتدا تامین هزینههای زندگی و بعدتر حس قدرت او را تبدیل به یکی از مهمترین و خطرناکترین تولیدکنندگان و پخشکنندگان شیشه در سراسر آمریکا میکند تا جایی که پلیس برای دستگیریاش لحظهای از پا نمینشیند. اما پلیس کیست؟ یکی از ماموران سازمان مبارزه با موادمخدر باجناق واتلر وایت یعنی هنک شریدر است که از قضا رابطه بسیار خوبی نیز با هم دارند. آنها بسیاری روزها با هم هستند، یکدیگر را مهمان میکنند، در جریان زندگی هم، بیماری والتر و ... هستند. والتر میداند که باجناقش پرونده هایزنبرگ (نام مستعار والتر در دنیای موادمخدر) را در دست دارد و هنک بیآنکه بداند باجناقش همان قاچاقچی معروف است، تمام اسرار این پرونده را برای او تعریف میکند. همراهی قانون، خلاف و خلافکاری شانهبهشانه هم باعث جذاب شدن بسیار این سریال شده است. تعلیق و دلهرهای که این همراهی به مخاطب منتقل میکند با آسودگی بهمن از جانب قانون قابل مقایسه نیست؛ دو خلافکار که هر دو در زمینه موادمخدر کار میکنند.
در سوی دیگر، وجوه قانون در سریال بریکینگ بد بسیار پررنگ است؛ مثلا والتر و جسی (شاگردش که با هم مواد میپزند) برای اینکه این کار را انجام دهند بهعنوان نقاش، خانهها را برای رنگ کردن انتخاب میکنند و روی کل سطوح خانه پارچه میکشند تا بدین طریق هرگونه احتمال نزدیک شدن پلیس را دور بزنند. در سوی دیگر، آنها برای اینکه پلیس به حساب مالیشان شک نکند، پولها را بهجای بانک در یک صندوق امانات نگه میدارند تا مبادا این حجم پول پلیس را بهسوی آنها بکشاند. آنها برای پولشویی کارواش اجاره میکنند. در کل، قانون در تمام وجوه ظاهریاش یعنی پلیس و غیرظاهریاش در این سریال پابهپای والتر و تمام اتفاقاتش وجود دارد.
حال این را مقایسه کنیم با سریال یاغی و البته سریال «زخمکاری» که در ادامه به آن خواهیم رسید.
شهر بیقانون
«زخمکاری» یکی از محبوبترین سریالهایی است که از VOD ها پخش شده، سریالی با مخاطب میلیونی که مخاطبانش آرزو داشتند سری 2 نیز داشته باشد و آرزویشان بهزودی محقق خواهد شد؛ زیرا خبر ساخت سری دوی این سریال ازسوی سازندگانش اعلام شده است. «زخمکاری» روایتی است از زندگی مالک مالکی، مردی میانسال و البته ثروتمند که در هلدینگ ریزآبادی کار میکند. ریزآبادی، پیرمردی صاحب این تشکیلات است و قرار است مالک را به جاهای بهتری هم برساند اما غافل از اینکه مالک و همسرش سمیرا (که البته پیش از ازدواج رابطهای هم با ریزآبادی داشته) تصمیم میگیرند ریزآبادی را در ویلای شمالشان در وان حمام خفه کنند و همین کار را هم میکنند. پس از آن مالک بخش زیادی از اموال ریزآبادی را بالا میکشد و همین باعث میشود درگیریای بین او و فرزندان ریزآبادی (ناصر و منصوره) شکل گیرد. در این درگیری، خدمتکار دو خانه کشته میشوند، دختر ناصر خودکشی میکند، یکی از همکارانشان به نام نجفی به دستور مالک به قتل میرسد و دختر مالک نیز در یک تصادف به کما میرود. مالک، منصوره را بازی میدهد و با رابطه برقرار کردن با او اموالش را بالا میکشد، سمیرا منشی مالک را میخَرد و آمار مالک را میگیرد و درنهایت منصوره به تلافی به مالک چاقو میزند و در تمام این اتفاقات ردپایی نه از قانون و نه از پلیس به چشم نمیخورد.
چرا جای قانون در سریالهای ایرانی خالی است؟
یکی از دلایل این امر را میتوان سختگیریهایی دانست که با اضافه شدن قانون به سریال به تیم سازنده تحمیل میشود. سختگیریهایی هم در استفاده از فضاهای مرتبط با قانون، هم در رابطه با نمایش درست آن در یک اثر تصویری وجود دارد. شاید اگر مراجع مرتبط با قانون در ایران همکاری بیشتری با فیلمسازان داشته باشند، دادههای بیشتری در اختیار آنها قرار دهند، در نگارش فیلمنامه و ساخت سریال همراهی کنند این خلأ قانون در سریالها جبران شود و بهشکل صحیحی بتوان قانون را بهعنوان جزئی مهم و حتی گاه ضدقهرمان (شاید قهرمان) فیلم نشان داد.
دلیل دیگری که شاید به جای خالی قانون در سریالهای VOD برمیگردد این است که نوشتن فیلمنامه همراه با قانون باعث میشود فیلمنامه از مسیری که فیلمنامهنویس برای قصه در نظر گرفته است، دور شود و باورپذیریاش را از دست بدهد. وقتی پای قانون به سریالی باز میشود باید آن را درست هم نشان داد و اگر فیلمنامهنویس بخواهد آن را درست نشان دهد شاید سخت باشد که فیلمنامه جهت خودش را برود. مثلا اگر ماموران پلیس در مرگ ریزآبادی درست عمل میکردند، احتمالا نشانههایی از قتل را مییافتند و وقتی چنین نشانههایی یافت شود، مسیر فیلمنامه به آن منحرف میشود و قصه مدنظر فیلمنامهنویس پیش نمیرود، پس راحتترین راه حذف قانون از وجوه یک فیلمنامه است.
ارسال نظر