«صبحنو» پس از پایان جشنواره فجر بررسی کرد
سینما، نیازمند موج نو
نظام استودیویی آمریکا در دهه پنجاه میلادی روزهای سختی را سپری کرد. بهطوری که مجله لایف در سال۱۹۵۷ آن را «دههای فاجعهبار» نامید. مسائل قانونی باعث شد دیگر صاحبان شرکتهای بزرگ سینمایی نتوانند سالنهای سینما را به صورت عمده در تسلط خودشان داشته باشند تا کمکم سینماتکها و شرکتهای کوچک سینمایی هم بتوانند اظهار وجود کنند.

نظام استودیویی آمریکا در دهه پنجاه میلادی روزهای سختی را سپری کرد. بهطوری که مجله لایف در سال۱۹۵۷ آن را «دههای فاجعهبار» نامید. مسائل قانونی باعث شد دیگر صاحبان شرکتهای بزرگ سینمایی نتوانند سالنهای سینما را به صورت عمده در تسلط خودشان داشته باشند تا کمکم سینماتکها و شرکتهای کوچک سینمایی هم بتوانند اظهار وجود کنند. گسترش تلویزیون و تکنولوژی به صورت عام و البته افول هنرمندان سرشناس قدیمی، مردم را نسبت به سینما دلسرد کرده بود. چنان که بسیاری از فیلمهای هالیوودی در آستانه ورشکستگی قرار گرفتند. این روزها اگر به وضعیت سینمای کشور خودمان نگاه کنید، اوضاع چندان متفاوت نیست. بیماری کرونا، بازار سینماها را بسیار کساد کرده و از طرف دیگر رشد شدید سایتهای دانلود فیلم و VODهایی که به صورت قانونی فعالیت میکنند، انحصار سینما را شکسته است. بهطوری که جدیدترین و باکیفیتترین آثار روز جهان با کمترین مشکلی در دسترس مخاطب قرار میگیرد.
اوضاع طوری است که حتی مهمترین فیلمهای کشور هم نمیتوانند فروش خودشان را از پیش تضمین شده بدانند. شرایط آنقدر بد است که تهیهکنندهها حتی نمیتوانند روی اکران بهطور عام، برنامهریزی کنند. از طرف دیگر خبری از روزهای درخشان هنرمندان محبوب و صاحب نام کشورمان هم نیست. همه اینها هنر هفتم را در کشور ما با یک بحران جدی روبهرو کرده است. بحرانی که فقط بخش کوچکی از آن لزومابه همهگیری بیماری کرونا برمیگردد.
آمریکا بحران دهه۵۰ و ۶۰ خودش را با پایان بخشیدن به نظام استودیویی کلاسیک و آغاز «موج نوی هالیوود» یا «مکتب نیویورک» رد کرد. فیلمسازان هالیوود نو جوانانی بودند که حرفهای جدیدی داشتند. آنها میخواستند با شکستن کلیشههای قدیمی، دغدغههایشان را به شیوهای هنرمندانهتر از موزیکالهای سطح پایین و بیموویهای اکشن بیان کنند. در عین حال دید هنرمندانهای داشتند که آنها را در تراز فیلمسازان هنری جشنوارههای اروپایی قرار میداد. پس وقتی «بانی و کلاید»، «جنگ ستارگان»، «پدرخوانده»، «راننده تاکسی» و... ساخته شدند، روح تازهای به پیکر بیجان سینمای آمریکا دمیده شد. بهطوری که این موج نو بعدها به «رنسانس هالیوود» شهرت پیدا کرد.
سالها پیش کشور ما دارای جشنواره مهمی بود که در سطح ایران و جهان تاثیرگذاری زیادی داشت. قبل هر سانس خیل زیادی از علاقهمندان به سینما، زیر برف و باران، صفهای طولانی میبستند تا حتی اگر شده به قیمت روی زمین نشستن، اثر جدید فیلمساز محبوبشان را ببینند. در آن جشنوارهای که ما به یاد میآوریم، بعضی از سالها فیلمسازان گمنام ولی جاهطلبی میآمدند که میخواستند حرف جدیدی بزنند. حرفی که معتقد بودند اساتید و پیشکسوتهای قبلی نزدهاند. شاید آنها در اولین سانس با سالن خالی روبهرو میشدند اما اینقدر هنر، استعداد و ظرفیت داشتند که بعد از فقط مدتی، اسمشان سر زبانها میافتاد و در روزهای نیمه دوم جشنواره- بعد از تبلیغات سینه به سینه مخاطبانی که اثر آنها را در روزهای ابتدایی دیده بودند- به سانسهای فوقالعاده میرسیدند. از آن زمان تا امروز چیزهای زیادی تغییر کرده. چند سالی هست که جشنواره فیلم فجر دیگر آن شور و شوق سابق را ندارد. خبری از استعدادهای شوکهکننده نیست. بزرگان نمیدرخشند. استعدادهای قبلی به ماحصل زحمات سالهای گذشتهشان پشت پا میزنند و بعضاً شنیده میشود برخی از تهیهکنندهها با اتوبوس، مخاطب میآورند تا صفهای جعلی، کمک حالشان در تبلیغات، برای فروش بالای گیشه باشد. با جشنوارهای روبهرو هستیم که در آن -قریب به اتفاق- فیلمها
حرف نو نمیزنند.
جشنواره فیلم فجر دیگر آن شور و شوق سابق را ندارد. خبری از استعدادهای شوکهکننده نیست. بزرگان نمیدرخشند. استعدادهای قبلی به ماحصل زحمات سالهای گذشتهشان پشت پا میزنند و بعضاً شنیده میشود برخی از تهیهکنندهها با اتوبوس، مخاطب میآورند تا صفهای جعلی، کمک حالشان در تبلیغات، برای فروش بالای گیشه باشد
حتی ژانر جدید یا کمتر دیده شدهای هم به پیشگاه مخاطب عرضه نمیشود. غرض این که سینمای ما در بالاترین سطح خودش، با افولی روبهرو شده که مسوولان فرهنگی کشور اگر برایشان اهمیت دارد، باید فکری به حال آن بکنند.
بیایید به ۱۰سال پیش برگردیم تا بیشتر تفاوتها را ببینیم. به جشنوارهای که در زمستان سال۱۳۸۹ برگزار شد. موافق هستید نگاهی به نام برخی از فیلمهای بخش اصلی بیندازیم؟ آن سال مسعود کیمیایی با جرم آمده بود. اصغر فرهادی قبل از دو جایزه اسکار خودش با «جدایی نادر از سیمین». ابراهیم حاتمیکیا پرحاشیهترین اثر تمام کارنامه کاریش، «گزارش یک جشن» را داشت. رامبد جوان «ورود آقایان ممنوع» را ساخته بود. بهرام توکلی، بهعنوان استعداد دورههای قبل، اقتباسی از «باغ وحش شیشهای» تنسی ویلیامز را در قالب «اینجا بدون من» روی پرده برد. سیدرضا میرکریمی هم شیرینترین فیلمش، «یه حبه قند» را به جشنواره رسانده بود. به جز این افراد هم هنرمندانی مثل داریوش مهرجویی، احمدرضا معتمدی، دکتر علی رفیعی، کمال تبریزی، محمدحسین لطیفی و بسیاری دیگر از چهرههای باسابقه سینمای ایران در آن دوره حضور داشتند. جشنواره بیستونهم با صفهای طولانی مردمی شناخته میشود. با تنوع ژانرها. بهطوری که از علاقهمندان به سینمای قهرمان محور تا فیلمهای هنری را راضی میکرد و حتی بیگ پروداکشنی به بزرگی
«راه آبی ابریشم» هم برای مخاطبان علاقهمند به این آثار وجود داشت. هنوز دوربینها در آپارتمانها گیر نکرده و قصهها همگی پیرامون مجموعهای از موضوعات مشخص و قابل پیشبینی شکل نگرفته بودند. آن روزها، یکی از نقاط عطف سینمای ایران رقم خورد. اما امروز شرایط کاملامتفاوت است. جشنوارهای که گذشت دقیقانقطه مقابل اوضاع ما در ۱۰سال گذشته بود. تأسفبرانگیز این که بخش قابل توجهی از مشکلات هم مطلقاً ارتباطی با همهگیری کووید۱۹ نداشت. جشنوارهای که روزگاری محل قدرتنمایی بزرگان سینمای ایران و عرصهای برای تقابل نگاههای نو بود، امروز حال و روز خوبی ندارد. سینمای ما اگر اعتبار، فروش، جایزه و اقبال مردم را میخواهد بد نیست با مطالعه بحران نزدیک به دو دههای هالیوود، نگاهی به راهحل آن بیندازد تا بدون سپری کردن بیست سال، از این دوران عبور کند. راهحلی که میتواند در یک عبارت خلاصه شود: «ارائه نگاه نو به مخاطب». اگر سینمای ما بتواند بینندگانش را توجیه کند که چیزی را به آنها ارائه میکند که پیشتر ندیدهاند، شک نکنید، به راحتی از روزگار گذارمان میگذریم.
جشنوارهای که گذشت دقیقاً نقطه مقابل اوضاع ما در ۱۰سال گذشته بود. تأسفبرانگیز این که بخش قابل توجهی از مشکلات هم مطلقاً ارتباطی با همهگیری کووید۱۹ نداشت